در پروسه اتمام رساله، و نوشتن و ارسال مقاله، به این فکر فرو رفتم که این پروسه یه درس بزرگ به من یاد داد، درسی که فوق العاده بوده.

قرار بوده تو رشته تخصصی م دانشم بره بالا، قبول، رفته، خوبم رفته، چون دقیقا سواد واقعی تو این مرحله فقط تو انجام پروژه و تحقیق و به قول معروف پژوهش به دست میاد. اما درسی که من یاد گرفتم به کل زندگی هم اطلاق میشه.

یاد گرفتم هر مانعی، هر مشکلی، هر بحرانی رد میشه، یعنی ردش میکنیم، به کمک خدا و تلاش و گذر زمان همه چی حل میشه، مانع یا مشکل لاینحل نداریم.

یاد گرفتم ناله نکنم، زود ناامید نشم، تحملم رو بالا برده ام، tolerance of ambiguity خود را شدیدا افزایش داده ام و فهمیده ام که هیچییییییی ارزش ناراحتی و غصه رو نداره!

در تمام مراحل به مانع برخورد کردم و اعصابم خرد شد، این موانع برای رشدم عالی بودن، چون الآن که به یه مانع دیگه برخورد کرده ام، اعصابم خرد نمیشه و حتی خیلی ریلکس میذارم زمان بگذره تا مغزم یه راه حل براش پیدا کنه یا از استاد راهنمام کمک بخوام!

نکته بعدی تو همین جمله آخره، من خیلییییی شدید در مقابل کمک، و فکر کمک گرفتن از افراد مقاومت میکردم! تا حدی که یه خرده هم به خودم افتخار میکردم که دیفالت مغزیم بر مستقلانه تموم کردن وظایف و کارهامه! اما بعد دیدم برای هرکاری نمیشه به خودم تکیه کنم، میشه، قابل انجامه اما زمان ندارم و نمیشه که انقدر طولش بدم. الآن هم تو قسمتهایی که گیر میکنم، بجای ناراحتی، کمک میطلبم خدا رو شکر کارهام هم پیش میرن، ممنون از همه کسایی که بهم کمک کردن و میکنن.

++یاد بگیریم نا امید نشیم، کم تحمل نباشیم، و مقاومت کنیم در مقابل همه موانع کاری و زندگی چرا که:

تمام کارها، حتی کارهای خیلی سخت و محال (در ذهن ما محال)، در برابر اراده آدمی سر تسلیم فرود میارن.

میگذرد اینگونه مثل همیشه

درس گرفتن

تو ,یاد ,یه ,هم ,مانع ,رو ,یاد گرفتم ,در مقابل ,به خودم ,اعصابم خرد ,درسی که

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

hamrahaval دوستداران ادبیات فارسی وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی گروه خانواده نمایندگی ابوریحان ترس و لرز بیا تو آرام :) در امتداد مسیر تربیت اسلامی sepitalabkhand